آب که از سر گذشت، چه یک نی چه صد نی
از کتاب کوچه
آب که از سرْ گذشت، چه یک نِیْ چه صد نِیْ [یا چه یک نیزه چه صد نیزه یا چه یک گَزْ چه صد گَزْ یا چه یک وجب چه صد وجب]!
آب کز سر گذشت در جیحون،
چه بِدَستی، چه نیزهیی، چه هزار!
[سعدی]
مترادف آدمی که خیس است از آب نمیترسد! * دنیا، پسِ مرگِ ما، چه دریا چه سراب! * این هم اندر عاشقی بالای غمهای دگر! * سی هم بالای خمسین [در تداول: غَمْسی]! * من که رسوای جهانم، غم عالم پشم است! * صد تومن میدادم پسرم شب بیرون نماند، حالا که مانده چه یک شب چه هزار شب! * نه آفتاب از این گرمتر میشود، نه قنبر [یا غلام یا کاکا] از این سیاهتر! * حالاکه تالان تالان است صدی هم زیر پالان است! * بالای [یا بالاتر از] سیاهی رنگی نیست! * ما که کافریم، کافرتر! * دستک بزنین که هر چه بردند، بردند! * ما که غرقایم، ده گز هم رویش! * ما که نه چهلیم، گو پنجاه!