صفحه‌هایی که بیشتر از همه به آن‌ها پیوند داده شده‌است

پرش به: ناوبری، جستجو

نمایش در پائین تا ۵۰ نتیجه in range #۵۱ تا #۱۰۰.

نمایش (۵۰تای قبلی | ۵۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)

  1. آب گودال را می‌جوید، کور عصا را‎‏ (۲ پیوند)
  2. از آب گرفته‎‏ (۲ پیوند)
  3. اگر آب نمی‌آورد، کوزه هم نمی‌شکند‎‏ (۲ پیوند)
  4. به آب رفتن‎‏ (۲ پیوند)
  5. خوردن و یک آب هم بالایش (چیزی را ــ)‎‏ (۲ پیوند)
  6. آب از آب تکان نخوردن‎‏ (۲ پیوند)
  7. دهن آب افتادن‎‏ (۲ پیوند)
  8. آب از سرچشمه گل (آلود) بودن‎‏ (۲ پیوند)
  9. شناگر خوبی است (یا شناگری خوب بلد است) ، آب گیرش نمی‌آید‎‏ (۲ پیوند)
  10. آب که جاری شد خودش چاله را پیدا می‌کند‎‏ (۲ پیوند)
  11. گشنه خواب نان می‌بیند، تشنه خواب آب‎‏ (۲ پیوند)
  12. آب گیرش نمی‌آید، وگرنه شناگر ماهری است‎‏ (۲ پیوند)
  13. اول عمق آب را بپرس، بعد توش شنا کن‎‏ (۲ پیوند)
  14. اگر ظرف آب را وسط سفره بگذارند شمر به آب می‌رسد.‎‏ (۲ پیوند)
  15. آب برداشتن 1‎‏ (۲ پیوند)
  16. فوت آب بودن‎‏ (۲ پیوند)
  17. هر کجا دیدیم، آب از جو به دریا می‌رود‎‏ (۲ پیوند)
  18. چند آب شسته‌تر بودن‎‏ (۲ پیوند)
  19. کور کور را می‌جوید، آب گودال را‎‏ (۲ پیوند)
  20. بالا کشیدن و یک آب هم رویش (یا بالایش)خوردن‎‏ (۲ پیوند)
  21. آب... به یک جو نرفتن‎‏ (۲ پیوند)
  22. دو دفعه آب، جای یک دفعه نان را نمی‌گیرد‎‏ (۲ پیوند)
  23. ز آب خرد، ماهی خرد خیزد‎‏ (۲ پیوند)
  24. آب برداشتن 2‎‏ (۲ پیوند)
  25. سرخاب را آب رنگ می‌دهد، وسمه را خواب‎‏ (۲ پیوند)
  26. فولکلور‎‏ (۲ پیوند)
  27. آب تو(ی) دل کسی تکان نخوردن‎‏ (۲ پیوند)
  28. مهمان منی به آب خوردن، لب جوب‎‏ (۲ پیوند)
  29. کوزه به راه آب می‌شکند‎‏ (۲ پیوند)
  30. آب که یک‌جا بماند بو می‌گیرد‎‏ (۲ پیوند)
  31. آبی که میره به رودخونه؛ خودی خوره به ز بیگونه‎‏ (۲ پیوند)
  32. اگر کسی به گربه آب بپاشد دستش زگیل در می‌آورد.‎‏ (۲ پیوند)
  33. بالارفتن (یا کشیدن) و یک آب هم رویش‎‏ (۲ پیوند)
  34. بند را به آب دادن‎‏ (۲ پیوند)
  35. آب به (یا در) کرت آخر بودن‎‏ (۲ پیوند)
  36. فکر نان کن که خربزه آب است‎‏ (۲ پیوند)
  37. مثل آب جفت‎‏ (۲ پیوند)
  38. مهمان منی به آب، آن هم لب جوب‎‏ (۲ پیوند)
  39. نه آب بیار، نه کوزه بشکن‎‏ (۲ پیوند)
  40. کوزه‌ی آب، تو راه چشمه می‌شکند‎‏ (۲ پیوند)
  41. یکی رفت یکی موند...‎‏ (۲ پیوند)
  42. آبی که میره به رودخونه؛ چه خودی خوره، چه بیگونه‎‏ (۲ پیوند)
  43. احمد شاملو‎‏ (۲ پیوند)
  44. به آب چسیدن‎‏ (۲ پیوند)
  45. 3473‎‏ (۲ پیوند)
  46. آب (فلان) به جوی (بهمان) نرفتن‎‏ (۲ پیوند)
  47. خر را می‌برند عروسی که آب و هیزم بارش کنند‎‏ (۲ پیوند)
  48. آب آوردن‎‏ (۲ پیوند)
  49. آب از بن تیره بودن‎‏ (۲ پیوند)
  50. صحّت آب گرم‎‏ (۲ پیوند)

نمایش (۵۰تای قبلی | ۵۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)